بالاخره روز واكس زدن رسيد - واكسن 18 ماهگي
بعد از برگشتن از سفر (روز عيد فطر برگشتيم) فرداش حسابي استراخت كرديمو ساكارو جمع كردمو خونه روتميز كردم و ناهار و شام فرداش كه دوشنبه بودم درست كردم كه مثلا فردا بريم واكسن بزنيمو من كاري جز به تو رسيدن نداشته باشم. فردا صبح هلك هلك پاشديم رفتيم اونجا دست از پا درازتر برگشتيم آخه گفتن فقط 3 شنبه ها واكسن ميزنيم. اينه كه دوباره فردا راهي شديم. به هر ترتيبي بود بابارم راه انداختم. من و بابا و عزيز رفتيم مركز بهداشت. من كلي چيز ميز با خدم برداشته بودم كه سرتو گرم كنم و نزارم زياد گريه كني. از كتاب و شربت كه دوست داري و شكلاتو اباب بازيو و توپو ... ! اونجا كه رسيديم سري نوبتمون شد. روز قبل قد و وزنتو گرفته بودن . بنابراين تا رسيديم گفتن ...
نویسنده :
مريم
0:15